وعده ما: 16 آذر ساعت 16

دانشجویان دانشگاه گیلان تصمیم گرفتند که ساعت 10 مقابل ساختمان مرکزی دانشگاه تجمع کنند و همانطور که میدانیم دانشجویان دانشگاه های دیگر و مردم سبز اندیش اجازه ورود به دانشگاه رو به هیچ وجه ندارند برای همین عده ای از دوستان دانشجوی سایر دانشگاه ها و دانشکده ها تصمیم گرفتند که 16 آذر ساعت 16 مقابل دانشگاه علوم پایه واقع در منظریه تجمع کنند و اعتراض خودشون رو نشون بدند.

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

مهاجرانی: به جای پاسخگویی رهبری به خبرگان، خبرگان به رهبری پاسخگو شده‏اند


مهاجرانی: به جای پاسخگویی رهبری به خبرگان، خبرگان به رهبری پاسخگو شده‏اند


بسیاری از دلسوزان نظام به این نکته معترفند که غفلت سی ساله ازعلائم "بیماری خودکامگی"، امروز جمهوری اسلامی را زمین گیرکرده است. عطاء‏الله مهاجرانی که در دولت اصلاحات، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده و پیش از آن نیز سمت هایی چون معاونت ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس را بر عهده داشته، ازشیوه های برخورد با دولت مرحوم مهندس بازرگان به عنوان نمونه های این غفلت یاد می کند ومی گوید: "ما آن موقع گمان نمی کردیم که این روش ها، استبدادی است". مهاجرانی همچنین مجلس خبرگان رهبری را یک مجلس تشریفاتی اعلام می‏کند.







شما بلافاصله بعد از تایید انتخابات ازسوی رهبری، پایان جمهوریت نظام را اعلان کردید. مایلم از شما بپرسم آیا این "بیماری خودکامگی" که انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن را در سی سالگی زمین گیر کرده، علائمی هم داشت که در گذشته مورد غفلت واقع شد؟



بدون تردید چنین علائمی وجود داشت و مورد غفلت هم واقع شد. من معتقدم که استبداد نمی تواند بدون سابقه ی قبلی و به یکباره به نقطه ی اوج خود برسد. به عنوان مثال می توانم به مسائل مربوط به آغاز انقلاب و برخورد با دولت موقت اشاره کنم. من هم جزو جوانانی بودم که علیه دولت موقت و مهندس بازرگان شعار می دادند. من در نطق های قبل از دستور مجلس، دولت ایشان رابه تندی مورد نقد قرارمی دادم.



ما آن موقع گمان نمی کردیم که این روش ها، استبدادی است. متاسفانه ما این روش ها را در برابر کسانی به کار می بردیم که همیشه درایران نماد و مظهرسیاست و اخلاق بوده اند. من به یاد می آورم که در آن زمان، مرحوم مهندس بازرگان یا مرحوم مهندس سحابی در برابر آن نطق های بسیار بسیار تند، صرفا خاموش بودند و نگاه می کردند. حال با گذشت این سالها و هنگامی که گذشته را مرور می کنم از خودم می پرسم که ما جوانان آن دوره چه ظلمی را در حق این بزرگواران انجام دادیم؟ ما متوجه نبودیم که این روش ها ممکن است برای دوره های طولانی ادامه پیدا کند.



گویا ما در آن مقاطع ناخودآگاهانه پذیرفته بودیم که برای از صحنه بیرون کردن رقیب، می توان از وسیله هایی چون هتک، بدگویی و ناسزاگویی استفاده کرد. ما در آن دوران به این آیه ی مبارکه ی قران کریم بی توجه بودیم که کفته است: "از فتنه ای بپرهیزید که وقتی شروع شد دامن همه را خواهد گرفت". به همین دلیل من معتقدم که این موج حرکت استبدادی، در نفی دیگری است. مهمترین شکل استبداد نیز همین شکل است که ما ابتدا اندیشه ی دیگری را نمی توانیم تحمل کنیم و بعد سخن او را برنمی تابیم وبعد حتی حضور فیزیکی او را هم نمی توانیم تحمل کنیم و او را می کشیم و یا به بند می اندازیم.



در این شیوه ی استبدادی، فردی که ما نمی پسندیم یا باید به زبان ما سخن بگوید (مثل اعترافاتی که شاهد آن بودیم) یا آنکه در معرض انواع و اقسام فشارها قرار گیرد. به اعتقاد من سئوال شما نکته ی درستی است و آنچه اکنون به عنوان اوج استبداد یا استبداد مطلقه در برابر ما قرار گرفته، پیشینه ای داشت که مرحله به مرحله رشد کرد و در هر مرحله علائم آن مورد غفلت واقع شد. همچون ظرف آبی که با حرارت تدریجی و در طول زمان به 100درجه و یا نقطه ی جوش می رسد، انتخابات 22 خرداد نیز در واقع نقطه ی جوش این ظرف آب بود. استبداد در جریان این انتخابات حقوق مردم را نادیده گرفت و نهایتا منجر به وقوع اتفاقاتی شد که همگان شاهد آن بویم.



درادامه ی روندی که به قول شما به "اوج استبداد" ختم شد، اکنون صحبت از صدور حكم دستگيري براي آقاي كروبي يا ضرورت بازداشت مهندس موسوي است. گفته مي شود كه آقاي هاشمي رفسنجانی هم قصد كناره گيري از مناصب خودرا دارند یا برای کناره گیری تحت فشارند. به نظرمي‏رسد كه رهبری به دنبال يك خانه تكاني كلي در درون حاكميت و ارائه شكل تازه ای ازنوع حكومت است كه به نظر من بي شباهت به قبل از انقلاب نيست. من از شما به عنوان يك شخصیت فرهنگي می پرسم كه آيا ما به تماشاي فيلمي نشسته ايم كه سال‏ها قبل كتابش را خوانده بوديم؟ كتاب "قلعه ی حيوانات" را مي گويم.



در داوري نبايد عجله کرد. اولا من نمي دانم خبرهايی كه حاكي ازصدوردستور بازداشت آقاي كروبي يا موسوي است ياحتی حرف هایی که درباره ی كناره گيري آقاي هاشمي مطرح است تا چه حد صحت دارد. به همين دليل معتقدم كه بهتر است اول به اطمينان كافي برسيم و بعد داوري كنيم. من از روند صحبت هاي رهبري و رئيس جديد قوه قضائيه و همچنین رفتار پشتوانه‏ی تبليغاتي آنها مانند كيهان و صدا وسيما وخبرگزاری فارس، چنین برداشت می کنم که این جبهه در حال بیان دو موضعگیری است.



اول؛ موضعی كه در ظاهر ملايم تر است اما در درون محكم و با صلابت است. مثل مشت آهنينی که در دستکش حرير جای گرفته باشد. صحبت‏های رهبری مبنی بر این كه "افراد سابقه دار در انقلاب را متهم نکنید" از جمله ی این موارد است. دوم؛ موضع تند و خشن كه حرف از دستگيری و محاكمه می زند و حتی از بكار بردن وا‍ژه هايی مانند اعدام هم ابا ندارد. مثال بارز این موضعگیری، سخنان اخیر ائمه‏ی جمعه است. من نمی توانم بگویم که آقاي خامنه اي به اين جمع بندي رسيده اند و مي خواهند خانه تكاني كنند يا شاهد ريزش نيروهايي باشند كه نيروهاي انقلاب تلقی می شوند . اين وجه تشابه و بازگشت به حكومت فردي پيش از انقلاب را نیز من قدري زود مي دانم.



البته شايد بعد از گذشت چند هفته يا چند ماه به نقطه اي برسيم كه پيش بيني شما تحقق پيدا بكند. ولي من اميدوار هستم كه اين طور نشود و جناب آقاي خامنه اي و كساني كه از ايشان حمايت مي كنند و مهمتر از همه خبرگاني كه بر امور رهبري نظارت مي كنند به اين جمع بندي برسند كه باید بحران پيش آمده را حل كرد. به نظر من، دستگيري ها - همچنان كه آيت الله دستغيب هم در شيراز عنوان كردند- نمي تواند راه حل مساله باشد. واکنش هایی از این دست، ما را به سمتی خواهد برد که ناچارا شاهد آتشفشان هاي اجتماعي و سياسي بسيار بسيار ژرف تري خواهيم بود.



شما به مجلس خبرگان اشاره كرديد که در قانون اساسی به عنوان نهاد ناظر بر عملکرد رهبری معرفی شده است. با توجه به وجود دیدگاههای متفاوت نسبت به ظرفیت های قانون اساسی، آیا "وفاداری به قانون اساسی" به عنوان یک استراتژی از سوی جنبش سبز دنبال می شود؟



خط مشي جنبش سبز مبتني برنظر افراد شاخصی است که در موضع رهبري اين جنبش قرار دارند. آقایان مير حسين موسوي ، كروبي و خاتمي در حال حاضر چهره هاي شاخص اين جنبش هستند و در این مورد هم باید به نظر آنان استناد کرد. به اعتقاد من درسخنان این سه بزرگوار نوعی وجه تشابه در مورد ظرفیت های قانون اساسي می توان سراغ کرد. به عنوان مثال قانون اساسي اجازه مي دهد مردم راهپيمايي كنند. پس اين ظرفيت در قانون اساسي موجود است اما دستگاههاي امنيتي يا نظامی كشور، از اجرای آن جلوگيري می كنند. قانون اساسی در اصل 27 ازحضور مردم، نقد و اعتراض مسالمت آميز و غيرمسلحانه آن‏ها به عنوان"حقوق ملت" یاد کرده است، اما آنها مانع اجرای این اصل قانونی می شوند.



نكته بعدي در مورد مجلس خبرگان است. طبق قانون اساسي، حق نظارت بر رهبري در حوزه هاي مختلف به عهده ی مجلس خبرگان است ولي از اين حق استفاده نمي شود. قانون اساسي هيچ مشكلي در این مورد ندارد. اما به جاي آنکه مجلس خبرگان به عنوان ناظر، منتقد و راهنما در مورد رهبری و عملکرد او ایفای وظیفه کند، به یک مجلس تشریفاتی تبدیل شده است. کار حتی به آنجا رسیده که نمایندگان مجلس خبرگان برای آنکه بفهمند که چگونه باید كارخودشان را انجام دهند، به محضر رهبري مشرف مي شوند و رهبري هم به آنها رهنمود مي دهد.



انگار فراموش کرده اند که قرار براين بود كه رهبري از مجلس خبرگان رهنمود بگيرد چرا که خبرگان، نهاد ناصب رهبري است. این رفتار درست به این می ماند که نمایندگان مجلس شورای اسلامی بعد از رای اعتماد به وزیر کشور، سالي يكي دوباربه دفتر وزیر شرفیاب شوند و از او راهنمایی بگیرند که چگونه وظایف نمایندگی خود را انجام دهند! ریشه ی این قضيه هم به یک نگاه سیاسی بر می گردد مبنی بر این که مجلس خبرگان، "ناصب رهبري" نيست، بلکه "كاشف" اوست. و بالطبع به جاي اينكه رهبري در برابر مجلس خبرگان مسئول باشد، مجلس خبرگان در برابر رهبري مسئول و پاسخگو شده است.



به نظر من مواردی چون نظارت بر رهبري و مورد سئوال قرار دادن عملکرد او از ظرفیت های مسلم قانون اساسی است. به این معنا که مجلس خبرگان و يا عده اي ازاعضاي مجلس خبرگان علی القاعده می توانند طی نامه ای خواستار تغییر رهبری شوند همان طور که نمایندگان مجلس شورای اسلامی طبق قانون اساسی حق دارند رئیس جمهور را مورد سئوال قرار دهند. نمایندگان مجلس خبرگان می توانستند رسما از ولي‏فقيه سئوال کنند که در تظاهرات آرامي كه مردم ايران در 25 خرداد داشتند، تعدادی كشته شدند و يا در زندان كهريزك اين تعداد زير شكنجه كشته شدند، مسئوليت اين قضايا با كيست وچه كسي پاسخگو خواهد بود؟ من گمان مي كنم قانون اساسي ما ظرفيت بررسي و نظارت و حل مسئله را دارد منتهي به آن عمل نمی شود.



برخی رویدادها به نظر گویای عدم تدبیر و درایت لازم از سوی رهبران جنبش است. عده ای هم سعی دارند که رهبری جنبش را از بیرون از مرزها در دست بگیرند. نظر شما چیست؟



ما باید بپذیریم که رهبری جنبش سبز در درون ایران است و رهبران آن نیز برای مردم شناخته شده هستند. حتی دکتر بشیریه هم در مصاحبه ای مطرح کرده بودند که آیت الله منتظری رهبر معنوی جنبش هستند. به نظر من سخن دکتر بشیریه، بسیار منطقی و به هنگام ایراد شده است. من همچنین بر این باورم که بعضي از دوستاني كه از نهضت سبز حمايت مي كنند وخواهان تغییر قانون اساسی هستند در واقع گام‏هايی فراتر از نهضت سبز برمی دارند و در صدد ورود نوعی افراط و راديكاليسم به نهضت سبز هستند. نباید فراموش کنیم که خواسته ی نهضت سبز، ابطال انتخابات ریاست جمهوری و پیگیری مساله ی تقلب در انتخابات و منصوب شدن رئیس جمهوری غیر قانونی و برآمده از تقلب و دسیسه است.



از سوی دیگر فعالیت های برخی از ماجراجویان سیاسی را شاهدیم که به دنبال انتقال رهبری جنبش از داخل ایران به خارج از کشور هستند. تصور این عده از "رهبری جنبش" همچون کالایی است که می توان به راحتی آن را از نقطه‏ای به نقطه ی دیکر انتقال داد. این عده در روز قدس نیز شعارهایی را مطرح کردند که سعی در کم رنگ کردن مساله ی مظلومیت فلسطین و تقابل با رژیم اسرائیل - به عنوان کشوری که سرزمینی را اشغال کرده و حق یک ملت را نادیده گرفته- داشت.



این عده سعی کردند به گونه ای این فکر را مطرح کنند که ما به عنوان ملت ایران، منتقد غزه و لبنان هستیم. به اعتقاد من، این حرکات انحرافی است. من گمان نمی کنم که حرف های ماجراجویانه ی کسانی که استقلال فکری آن ها مورد سئوال است، از سوی نخبگان و چهره های شاخصی که در درون جنبش سبز- درداخل و خارج از ایران- حضور دارند مورد توجه قرار گیرد. من بر این باورم که این عده به دنبال دامن زدن به نوعی رادیکالیسم در درون جنبش سبز هستند که قطعا به ضرر جنبش سبز خواهد بود.



فردا را چگونه می بینید؟ در برابر این غول مطالبات مردمی که از شیشه خارج شده و به هیچ قیمتی حاضر نیست دوباره به درون شیشه بازگردد، حاکمیت چه گزینه هایی پیش روی دارد؟



جنبش سبز تا به حال در حرکت خود موفق بوده است. حاکمیت فکر می کرد که می تواند با "مشت آهنین" این حرکت را در کوتاه مدت سرکوب کند اما جنبش سبز با حرکت دقیق و موفق خود این پیش بینی را نقش بر آب کرد. حاکمیت بر این گمان بود که با "بیانیه پیش‏رس تاییدیه رهبری"، "انقطاع تمام شبکه‏های ارتباطی"، "بازداشت چهره‏های شاخص سیاسی" و "حاکم کردن فضای رعب"، می تواند مساله را ظرف یکی دو روز یا یکی دو هفته تمام کرده و به اهداف خود برسد. حتی برخی گفته بودند که ممکن است یکی دو هفته با بحران روبرو شویم اما چهار سال بعد را در آرامش خواهیم گذراند!



گذشت بیش از سه ماه از انتخابات دهمین دوره ی ریاست جمهوری نشان داد که مردم و جوانان نه تنها سرد نشده اند، بلکه جدی تر در صحنه هستند. نکته ی جالب این که حاکمیت بلافاصله بعد از انتخابات یک نسل از سیاسیون کشور را بازداشت کرد و حالا بعد از گذشت سه ماه، نسل بعدی، یعنی فرزندان بازداشت شدگان راهم زندانی می کند! بازداشت فرزندان اشخاصی چون "حسین نعیمی پور"، "مهدی میردامادی"، "مهدی شیرزاد" و نوه‏های آیت الله منتظری نشان دهنده ی ناکامی آنها در زندان کردن چهره های شاخص سیاسی بود.



در واقع یک مقاومت ممتاز و بی نظیری در بین ملت ایران شکل گرفته است. چهره های شاخص این مقاومت نیز کسانی هستند که هزینه های بیشتری پرداخت کرده اند مثل زندانیان سیاسی، خانواده های آنها و چهره هایی چون بهزاد نبوی که این روزها شاهد شکوه مقاومت او هستیم. این چهره ها، دستاوردهای نهضت سبز هستند که مانع پیروزی سیاست مشت آهنین حاکمیت در کوتاه مدت شده اند.



نکته ی دیگر آنکه همه آدمها در برابر ظلم و سرکوب ساکت نخواهند نشست. امروز به روشنی شاهدیم که نهاد مرجعیت در قم و علمای شاخص قم حساب خود را از حاکمیت جدا کرده اند. این تصادفی نیست که هر سه امام جمعه ی قم (آقایان جوادی آملی، امینی و استادی) مساله دار شده اند. آاقای استادی با استعفا، نارضایتی خود را اعلام کرد و سخنانی که از آقایان جوادی آملی و امینی نیز شنیده می شود، گویای ناراحتی ایشان از شرایط کنونی است. نتیجه ی این رفتارها، مساله دار شدن نهاد مرجعیت در قم با حاکمیت است.



من گمان نمی کنم که از این پس شخص رییس دولت و یا حتی رهبری بتوانند به راحتی به قم بروند و قادر باشند که در آنجا یک حضور قوی از خود بروز دهند. مورد دیگری که در این مورد لازم به اشاره است، تغییراتی است که در متن و بطن مردم انفاق افتاده و منجر به حضورجوانان، مردم و خانواده ها درجنبش شده است. به عنوان نمونه حضور مادر "سهراب" در صحنه - که فرزندش شهید شده است- و سخنان او نشان می دهد که حرکت جنبش سبز روز به روز قوی تر شده و سربازان و طرفداران بیشتری پیدا می کند.



حرکت سرکوب نیز روز به روزبیشتر تضعیف می شود. تاریخ نشان داده است که حتی تشدید سرکوب نیز به تضعیف بیشتر منجر می شود. شاه هم وقتی با مشکل روبرو شد به حکومت نظامی پناه برد و سعی کرد با حضور ابزار و ادوات نظامی در خیابان ها و میدان ها یک فضای رعب ایجاد کند ولی به این توجه نداشت که ماه های آخر عمر حکومت خود را سپری می کند. پیش بینی من این است که با مقاومت مردم، مقاومت رهبران نهضت سبز و موضعی که مرجعیت و روحانیت دارند، آقای احمدی نژاد قادر به ادامه ی کار دولت خود تا پایان دوره ی چهار ساله نخواهد بود.



یکی از مواردی که تحلیلگران پیش بینی کرده اند، روی آوردن حاکمیت ایران به ایجاد بحران های خارجی برای تاثیر گذاری و آرام کردن مسائل در داخل است. آنها معتقدند که جمهوری اسلامی همواره به وجود یک دشمن خارجی برای متحد نگاه داشتن مردم با حاکمیت نیاز داشته است. آیا فکر می کنید که این بار نیز حاکمیت به چنین تاکتیکی روی خواهد آورد؟



به نظر من چنین امری محتمل است. از دولت فعلی چنین انتظاری می رود که با ماجراجویی های خارجی در صدد کنترل بحران داخلی و تشدید سرکوب برآید. از این نظر، جنبش سبز و رهبران آن باید این مساله را به روشنی توضیح دهند تا دیگران در چنین دامی گرفتار نشوند. از طرف دیگر من فکر می کنم که ملت ایران طی سالیان اخیر نشان داده است که هرگاه و به هر دلیلی کشور با یک مشکل خارجی روبرو شده، مساله ی اصلی برای او همان مشکل خارجی و حل کردن آن بوده است.



من بر این اعتقادم که اگر کشور با یک مشکل خارجی رویرو شود، نظیر حمله ی نظامی، ما باید آن موضوع را مساله ی اصلی تلقی کنیم. در هنگامی که یورش خارجی صورت بگیرد، سه مقوله ی "کشورایران"، "حاکمیت ایران" و "مردم ایران" از هم قابل تفکیک نیستند. در چنین حالتی سیاسیون باید با تدبیر عمل کنند و در عین مقابله با یورش نظامی خارجی، مساله ی تقلب در انتخابات و دزدیده شدن آرای مردم و دیگر مسائل داخلی را نیز در زمان مناسب پیگیری کنند.


هیچ نظری موجود نیست: