وعده ما: 16 آذر ساعت 16

دانشجویان دانشگاه گیلان تصمیم گرفتند که ساعت 10 مقابل ساختمان مرکزی دانشگاه تجمع کنند و همانطور که میدانیم دانشجویان دانشگاه های دیگر و مردم سبز اندیش اجازه ورود به دانشگاه رو به هیچ وجه ندارند برای همین عده ای از دوستان دانشجوی سایر دانشگاه ها و دانشکده ها تصمیم گرفتند که 16 آذر ساعت 16 مقابل دانشگاه علوم پایه واقع در منظریه تجمع کنند و اعتراض خودشون رو نشون بدند.

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

می دانم !بازجو از صبوری تو به تنگ آمده است

چندین بار این مطلب را نوشتم. دفعات پیشین حس جالبی از متن نگارش شده دریافت نمی کردم و در نهایت به این جا ختم شد که می خوانید :




آخرین باری که به بحث نشستیم شامگاه شنبه بیست و سوم خرداد بود که سناریو انتخابات دهم ریاست جمهوری پرده به پرده توسط کودتا گران اجرایی می شد . مردی مختصر ؛ سنجیده می گوید ، تحلیل می کند و خم به ابرو نمی آورد که انگار نه انگار شکست خورده ایم . شکست که نیرنگ و مکر ! « وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ » . ساعتی تا طلوع خورشید نمانده بود . وضو گرفته بود و برای نماز صبح آماده . قامت نمازش را می بندد . سر از سجده که گرفت نگاهی به آسمان کرد و زمزمه ای زیر لب . انگاری که از همان ساعت صبح مردم را در خیابان می دید . دمادم سحر آخرین نفر از جمع ما بود که ستاد را ترک کرد .



صبح شنبه به همراه جهانبخش خانجانی کنار پنجره ایستاده بودند و یورش نیروهای انتظامی را به مردم تاسف می خوردند و خون جگر که باور کنید نسل ما چنین نیست و این چنین نمی خواهد. ( اما چه می شد کرد بعد از آن همه ریخت و پاش به نام کسانی از کسان آزادی اعتراف گرفتند و می گیرند به کام دیگران از ما بهتران ! البته کسی چه می داند شاید هلاهل و زقبوم و زقنبوت شد .) یک هفته از آن روز کذایی گذشت . و حالا بیش از یکصد روز است که در بند است . همسر شجاعش آزاد شده و تنها دلخوشی ما شده است خبر ملاقات های دوشنبه به دوشنبه با او در زندان .



بهمن ! خوب می دانم بازجوی تو از صبوری و مناعت طبع ات به تنگ آمده است . ولی باز تحمل زندان و در بند بودن شرف دارد. نه اینکه در زندانی ، اما زندانی که تو هستی کجا و این که ما هستیم کجا . باور کن این جا در این شوره زار یأس، خارج از آنجا که توهستی حتی قلم هایمان را تبدیل به میله های سلولی برایمان کرده اند و چه دردی است که این روزها جز به نجوا نمی توان از آزادی و خون دل هایی که خورده اند گفت .



همه این ها را به بهمن احمدی امویی می گویم .نوشتن از یک معلم روزنامه نگاری آن هم در این خفقان چیزی جز درس پس دادن به استاد نیست ، نه ترسی در کار است و نه اعترافی ، نه دادگاهی ...



*همراه و همکار بهمن احمدی امویی در وب سایت خرداد نو




هیچ نظری موجود نیست: